گزارش تحلیلی به مهربانی از کنکور ۱۴۰۳ و عملکرد دانشآموزان بهمهربانی
نظام آموزشی در هر کشور، آیینهای است که تصویر واقعی عدالت اجتماعی را بازتاب میدهد. در ایران امروز، این آیینه روایتی پیچیده و چندلایه را به نمایش میگذارد. از یک سو، سیاستهای حمایتی و سهمیهبندی مناطق محروم با هدف گسترش عدالت آموزشی طراحی شدهاند، و از سوی دیگر، همین سیاستها گاه به ابزاری برای تعمیق نابرابری تبدیل شدهاند.
مطالعات و بررسیهای دقیق نشان میدهد که طی سالهای اخیر، شکاف آموزشی در کشور عمیقتر شده است. هدف از سهمیهبندی مناطق محروم دستیابی به عدالت آموزشی است، اما حالا تصور کنید سهمیهای که برای برقراری عدالت آموزشی در نظر گرفته شده خودش به ضدعدالت تبدیل شود. این تبدیل شدن سهمیه به ضد خودش، از طریق ساخت مدارس لاکچری غیردولتی در منطقه سه استانها و استفاده از امکانات این مدارس توسط دانشآموزانی که ساکن منطقه محروم نیستند، صورت میگیرد.
این پارادوکس زمانی عمیقتر میشود که بدانیم طبق قانون، سهم ثبتنام دانشآموزان مناطق محروم در مدارس غیردولتی این مناطق باید ۷۰ تا ۸۰ درصد ظرفیت پذیرش باشد. اما واقعیت چیز دیگری است: در همین تهران و منطقه سه، مدارسی ساخته شدهاند که هزینه ثبتنام در آنها با توان مالی خانوادههای ساکن منطقه همخوانی ندارد. در عوض، دانشآموزان متمول از مناطق دیگر، دو سال آخر تحصیل را در این مدارس میگذرانند تا از سهمیه منطقه استفاده کنند. به گفته احمد محمودیزاده، معاون وزیر و رئیس سازمان مدارس غیردولتی، این مسئله تنها محدود به مدارس غیردولتی نیست و در مدارس دولتی نیز شاهد این پدیده هستیم که خانوادهها دو سال آخر تحصیل به مناطق دیگر نقل مکان میکنند تا از این سهمیه بهرهمند شوند. این یعنی سیاستی که قرار بود به کمک دانشآموزان مناطق محروم بیاید، عملاً به ابزاری برای تعمیق نابرابری تبدیل شده است.
هامون سبطی، مدیر کارگروه دیدهبان شفافیت، در تحلیل این وضعیت میگوید: «سهمیه را باید به مدارس اختصاص داد نه مناطق. یعنی به مدارس محروم سهمیه تعلق بگیرد نه مدرسه برخورداری که حتی در مناطق محروم تأسیس شده است.» او معتقد است که در شرایط فعلی، «دیگر مناطق محروم نداریم، بلکه وضعیت از این بدتر شده و ما مدرسه محروم و مدرسه برخوردار داریم. حتی در منطقه یک تهران هم مدارسی داریم که محروم بوده و امکانات آموزشی و انگیزه آموزشی کمی دارند.»
تحلیل دادههای کنکور تصویری شفاف از این نابرابری ساختاری ارائه میدهد. بررسیهای دقیق نشان میدهد که در ورودی گروه فنیومهندسی دانشگاه صنعتی شریف، ۵۵.۱ درصد دانشجویان تنها از دهک دهم (ثروتمندترین) جامعه هستند. این در حالی است که از دهک اول (فقیرترین) حتی یک نفر هم پذیرفته نشده و از دهک دوم تنها سه نفر توانستهاند به این دانشگاه راه یابند.
این شکاف طبقاتی در رشتههای علوم پزشکی حتی عمیقتر است. از مجموع ۳,۲۱۱ نفری که در رشتههای پزشکی، داروسازی و دندانپزشکی پذیرفته شدهاند، ۱,۸۰۶ نفر (۵۶ درصد) تنها از دهک دهم بودهاند. در مقابل، از دهک اول تنها سه نفر و از دهک دوم فقط ۱۱ نفر در این رشتهها پذیرفته شدهاند.
حتی در رشتههای علوم انسانی، که معمولاً رقابت کمتری دارند، این شکاف طبقاتی مشهود است. در رشته روانشناسی، از میان ۲۸۱ داوطلب زیر سه هزار، ۱۳۵ نفر از دهک دهم هستند، در حالی که از دهک اول هیچ داوطلبی نداشتهایم و از دهک دوم تنها سه نفر پذیرفته شدهاند. این نابرابری در توزیع جغرافیایی نیز خود را نشان میدهد. تنها منطقه ۶ تهران در رشتههای مختلف (علوم انسانی ۹۱ نفر، علوم تجربی ۶۶، علوم ریاضی ۲۵۱، زبان خارجی ۱۲۰ و هنر ۸۵ نفر) مجموعاً ۶۲۳ نفر از کل داوطلبان زیر رتبه ۳۰۰۰ را به خود اختصاص داده است.
توزیع نابرابر آموزشی تنها به تهران محدود نمیشود. تحلیل آماری نشان میدهد که بعد از مناطق یک تا شش تهران، که مجموعاً بیش از ۱۹ درصد قبولیهای زیر ۳۰۰۰ را به خود اختصاص دادهاند، نوبت به ناحیه ۴ مشهد با سهم ۲.۲۸ درصدی میرسد. این یعنی تنها چند منطقه از دو شهر بزرگ کشور، بیش از یکپنجم نخبگان دانشگاهی را تأمین میکنند. در مقابل، بسیاری از مناطق محروم و شهرهای کوچکتر سهمی نزدیک به صفر در این آمار دارند.
در چنین بستری، که نابرابری آموزشی به شکلی سیستماتیک بازتولید میشود، سامانه به مهربانی روایتی متفاوت را رقم زده است. در سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۳، از میان ۵۱۸ دانشآموز داوطلب کنکور موسسه، ۲۷۰ نفر (۵۲.۱ درصد) موفق به ورود به دانشگاه شدهاند. از این تعداد، ۱۹۱ نفر دختر و ۷۹ نفر پسر هستند.
در شعب البرز، بندرعباس، گرگان، کرمان و ورامین، نرخ قبولی ۱۰۰ درصد بوده است. دانشآموزان بهمهربانی از ۲۶ شهر مختلف، از زاهدان تا آذرشهر و از جیرفت تا آستارا آمدهاند و ۹۲ درصد قبولیها در دانشگاههای دولتی بوده است و جالب است بدانیم که در سطح کشور، تنها ۱۲ درصد قبولیهای برتر از مدارس دولتی عادی هستند و هفت دهک پایین درآمدی جامعه، تنها ۱۴ درصد سهم در قبولیهای برتر دارند. دانشآموزان به مهربانی این موفقیت را بدون دسترسی به مدارس خاص، بدون شرکت در کلاسهای کنکور چند ده میلیونی، و بدون تغییر محل سکونت برای استفاده از سهمیهها به دست آوردهاند.
البته چنان که گفته شد چالش اصلی نظام آموزشی ما فراتر از مسئله کنکور است و در چشمانداز آینده، نیاز به بازنگری اساسی در سیاستهای آموزشی کشور بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. تجربه بهمهربانی نشان میدهد که مسیر دستیابی به عدالت آموزشی از رهگذر حمایتهای هدفمند و همهجانبه میگذرد. این تنها راه برونرفت از چرخه معیوب بازتولید نابرابری در نظام آموزشی کشور است.
بررسی وضعیت معدلهای برتر در استانهای محروم، تصویر روشنی از پتانسیلهای نهفته این مناطق ارائه میدهد. در خراسان جنوبی، ضریب نمره دانشآموزان در امتحانات نهایی ۱.۸۲ است، اما همین دانشآموزان در کنکور به ضریب ۱.۲۸ تنزل مییابند. این شکاف در سیستان و بلوچستان حتی چشمگیرتر است: ضریب ۰.۸۸ در امتحانات نهایی به ۰.۱۶ در کنکور کاهش مییابد. این آمارها به روشنی نشان میدهند که دانشآموزان مناطق محروم، علیرغم برخورداری از توانمندیهای تحصیلی، به دلیل نداشتن امکانات آموزشی برابر، در رقابت نابرابر کنکور عقب میمانند. با تغییرات پیش رو در نظام کنکور و حرکت به سمت آزمونهای تشریحی، امید میرود که فاصله میان مناطق محروم و برخوردار کمتر شود. چنانکه آمارها نشان میدهد، در استانهایی مانند سیستان و بلوچستان، دانشآموزان در آزمونهای تشریحی نتایج بسیار بهتری نسبت به آزمونهای تستی کسب میکنند. این میتواند نویدبخش آیندهای باشد که در آن، استعدادهای واقعی دانشآموزان، فارغ از امکانات آموزشی و اقتصادی، مجال شکوفایی مییابند.
تجربه موفق بهمهربانی نشان میدهد که حمایت هدفمند میتواند این معادلات نابرابر را تغییر دهد. این سامانه با ارائه خدمات جامع آموزشی، معیشتی، درمانی، روانشناسی و مهارتآموزی، توانسته است پلی بر روی این شکاف عمیق بسازد.
نکته پایانی اما مهمتر این است که موفقیتهای به دست آمده در بهمهربانی صرفاً یک دستاورد آماری نیست؛ بلکه نشاندهنده امکان تحقق رویایی است که سالها به نظر دستنیافتنی میرسید: رویای برابری فرصتها در نظام آموزشی. این تجربه ثابت میکند که با برنامهریزی دقیق، حمایت هدفمند و نگاه جامع به مقوله آموزش، میتوان پنجرههای امید را به روی همه دانشآموزان این سرزمین گشود، فارغ از اینکه در کدام نقطه جغرافیایی یا در کدام لایه اقتصادی جامعه زندگی میکنند. نگاهی به مطالعات تطبیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی از ۱۲ کشور دنیا نشان میدهد که نظام سنجش و پذیرش دانشجو میتواند مسیری متفاوت را طی کند. تجربه کشورهایی مانند فنلاند نشان میدهد که حرکت به سمت نظام غیرمتمرکز و مبتنی بر آزمونهای تشریحی میتواند راهکاری موثر برای کاهش نابرابریهای آموزشی باشد. این تغییر رویکرد، همراه با تقویت مدارس محروم و اصلاح نظام سهمیهبندی، میتواند مسیر دستیابی به عدالت آموزشی را هموارتر کند.
این گزارش تنها روایت یک موفقیت نیست؛ دعوتی است به بازاندیشی در سیاستهای آموزشی کشور و یادآوری این حقیقت که عدالت آموزشی، بیش از آنکه یک آرمان دستنیافتنی باشد، مسیری است که با اراده و برنامهریزی درست میتوان در آن گام برداشت. بهمهربانی این مسیر را آغاز کرده است؛ حال نوبت سیاستگذاران و برنامهریزان آموزشی است که با الگوبرداری از این تجربه موفق، گامهای اساسی در مسیر تحقق عدالت آموزشی بردارند.
سامانه ی به مهربانی
در مسیر تحقق عدالت آموزشی واقعی
پاییز ۱۴۰۳