تراژدی مرگ دختر ایلامی پایان ماجرا نبود!!
قربانیان فقر از ایلام تا کرمانشاه
آرمین کودک ۱۱ ساله کرمانشاهی که دیگر فقر و ناکامی های زندگی را تاب نمی آورد به زندگی خود پایان داد. او در روزی به خاک سرد سپرده شد که قانون حمایت از کودکان و نوجوانان پس از سال ها فراز و نشیب از سوی مجلس شورای اسلامی به تصویب رسید. رنج و مشقت های زندگی دردناک او از زمان تولد تا پایان عمر کوتاهش او را لحظه ای رها نکرد. هیچ کس نمی داند در لحظه ای که آرمین سخت ترین تصمیم زندگی خود را گرفت به چه می اندیشید. اما هر صاحب وجدان آگاه و بیداری باید از خود بپرسد آن چیست که سبب می شود کودکی خودخواسته مرگ را به جای زندگی برگزیند و از تمام آروزها و رویاهای کودکانه اش چشم بپوشد؟؟
آرمین از خانواده ای بی بضاعت و از حاشیه نشینان کرمانشاه بود که به تازگی مادرش را در اثر بیماری سرطان از دست داده بود. او طی عمر کوتاهش فقر، محرومیت، بیماری، مرگ، تکدی گری، اعتیاد و بزه را در میان اعضای خانواده خویش تجربه کرد؛ تجربه ای تلخ و طاقت فرسا که ورای جسم و روح نحیف و کوچکش بود. زندگی این کودک کار خلاصه شده بود در شستن شیشه های اتومبیل ها و زباله گردی برای یافتن لقمه نانی، لقمه ای که نمی توانست آن حجم از گرسنگی را رفع کند. خانه او نیز نه سفره ای داشت نه کاسه و بشقابی! خانه عاری بود از فلسفه خوردن!
اما علی رغم سپری شدن نزدیک به ۱۰ روز از زمان مرگ آرمین، هم چنان علت مرگ این کودک کار ۱۱ ساله کرمانشاهی در هاله ای از ابهام است و احتمالات ضدو نقیضی در این رابطه وجود دارد از جمله این که آرمین مواد مخدر مصرف می کرده یا تنها جهت حمل مصرف کرده که در نهایت به مرگ وی منجر شده است. علت دقیق مرگ آرمین به چندماه آتی موکول شده است. اما تشخیص علت مرگ او هرچه که باشد از برخورد نامسئولانه نهادهای ذی ربطی که از شرایط ناهنجار زندگی آرمین و خانواده اش اطلاع کافی داشتند نمی کاهد.
موسسه خیریه دارالاکرام به عنوان یکی از نهادهای مردمی قریب ۲۰ سال است می کوشد با حمایت های خیرین کشور و راه اندازی کمپین ها و سایر اقدامات موثر جهت دعوت و فراخوان از نیکوکاران داخل و خارج از کشور، برای اقدام به کارهای خیر خردمندانه و موثر، دانش آموزان کم برخوردار مناطق دور افتاده و حاشیه نشین را مورد حمایت تحصیلی قرار دهد تا این کودکان به دلیل شرایط نابسامانی هم چون آرمین، از تحصیل بازنمانده و آواره کوچه و خیابان نشده و در نهایت از پای در نیایند.
آرمین و سایر کودکان کار مدت هاست که مرده اند، آنها مردگانی متحرکی هستند که از زمانی که از کتاب و مدرسه، از شیطنت های کلاس درس، از رویاها و آرزوهای کودکانه اشان به دلیل فقر، اعتیاد، مرگ و بیماری اعضای خانواده دست کشیدند جان سپردند، اما جان سپردنی تدریجی همراه با زخم های کاری و عمیق بر روح و جسم نحیف شان!
این وقایع ناگوار برای مسئولین، دست اندرکاران و نهادهای دولتی و مردمی متولی حمایت از کودکان کم برخوردار و آسیب پذیر به مثابه زنگ خطری محسوب می شود که بیش از پیش بر مسئولیت آنان می افزاید تا جایی که دیگر شاهد چنین حوادث دلخراشی نباشیم که هیچ گونه توجیه روانشناختی و جامعه شناختی ندارد!