مدرسه ساز عزیزم،
من دختر دبیرستانی نیستم، یک مرد چهل ساله ام، معلم و نویسنده بچههایی مثل جودی ابوت. دوست دارم نامهام را مثل جودی ابوت شروع کنم و مثل جودی هم به پایان ببرم. من برای تو مینویسم که بابا لنگ دراز یا یک مامان لنگدراز خیلی مهربان هستی. لطفا بهت برنخورد. چون «بابالنگ دراز عزیز»، نماد همه انسان های عزیزی است که دست یک کودک بازیگوش بااستعدادی که توانایی مالی ندارد یا بیسرپرست است میگیرند تا راحت به مدرسه ای خوب برود.
مدرسه ساز عزیزم، من فکر نمیکنم مدرسه ها هیچ وقت به حالت مدرسههای قبل از کرونا برگردند. چه کرونا اتفاق میافتاد چه نه، مسیری است که باید برویم. به سوی مدرسههایی که همهی روزها بچهها کنار هم نخواهند بود اما در مدرسه هستند. چقدر پیچیده دارم مینویسم! شاید دارم روزگار نه چندان دور هوش مصنوعی را هم میبینم. زمانهای که با اشاره یک انگشت در محیط چندبعدی خودت را، در یک مدرسه، احساس کنی. اصلا مثل واقعیت مجازی(vr) که عینکی را میبندی و خودت را میان صدهزارنفر تماشاچی فوتبال میبینی که همزمان داری با آنها برای تیمت جیغ و داد میکشی. یا در یک دشت سرسبز خودت را ببینی که دستانت در آن عالم مجازی دستان تو نیستند اما دستان خودت هستند که برگ ها را لمس میکنند.
مدرسه های آینده همین خواهند بود. بچهها و معلمها هم را میبینند بدون آنکه جسمشان کنار هم باشد. اصلا همین نرمافزارهای ساده. بچههای ما امروز از هم دور هستند اما آنها که وسیله ی هوشمند دارند و معلم و مدرسهشان کاربلد هستند و میتوانند از این امکانات به تنوع و جذابیت آموزشی کمک کنند قطعا میتوانند کیفیت یادگیری را بالا ببرند. بعد از این وقتی مدرسهها از ضعف نرمافزاری به نقطهی قوت برسند، شاید بچهها فقط برای کنار هم بودن و اجتماعی شدن و برخی کارهای خاص در مدرسه حضور پیدا کنند.
مدرسهساز عزیزم،
اگر تو و بابالنگ درازهای دیگر نبودید، هزاران مدرسهای که بچههای ما در آن درس خواندهاند هم نبودند. فقط خواستم به تو بگویم هنگامه ای که در آن هستیم زمان ساخت مدرسههای فیزیکی با آجر و تیرآهن و سیمان نیست. امروز مدرسه یعنی آموزش از راه دور.
کرونا چه واکسنش بیاید چه کلا جمع کند و برود، گریزی از این شیوه ی آموزش نیست. این شیوههای آنلاین هم خواهند ماند و گستردهتر خواهند شد. تو بهتر میدانی با قیمتهای امروز، ساخت یک مدرسه ی آجری در شهرستانها با ۲۰۰ نفر ظرفیت به طور متوسط دو میلیارد تومان خرج برمیدارد. در حالیکه امسال کمتر بچهای میتواند در این محیط گران قیمت حضور پیدا کند. امروز با حدود دو میلیون تومان میتوانی یک کودک را به یک تبلت مجهز کنی و او را به مدرسه ببری. امروز با تولید محتوای آموزشهای هوشمند و ویدیویی و تعاملی فقط با صرف چند میلیون تومان میتوانی تا بینهایت دانشآموز را در آن مدرسهای که آجر و سیمان ندارد تا سالها جای بدهی. میتوانی نام عزیز از دسترفته ات که برای زنده نگه داشتن یاد او خیر میکنی روی صفحهی هوشمندش نقش کنی تا آن دانشآموز هم بداند که میشود «غم بزرگ را به کار بزرگ تبدیل کرد.»
مدرسهساز عزیزم، نمیخواهم بگویم مدرسهی حضوری کاملا برچیده خواهد شد اما حتی اگر علم و تکنولوژی تصمیم گرفته باشند پیشرفت خود را متوقف کنند و در همین نقطه بایستند و اگر کرونا هم از قبل تضمین داده باشد که تا پایان سال تحصیلی جدید بیشتر نخواهد ماند و از سال بعد همهی بچهها بروند مدرسههایشان، همین چندماه پیشرو بیشتر از چهارمیلیون فرزند من و شما هیچ آموزشی نخواهند دید چون ابزار هوشمند دو سه میلیونتومانی ندارند. امسال خیلی از کلاس اولیها نمیتوانند الفبا بیاموزند و این یعنی هیچوقت نمیتوانند کتاب بخوانند. و تو که مدرسهساز هستی بهتر از هر کسی مانند من میدانی که هر کودکی در هر پایهای هست انگار کلاس اولِ پایههای بعدی است. یعنی هر کسی ابزار هوشمند ندارد در مدرسه نیست و هر کسی در مدرسه نیست الفبای درسهای سال بعدش را فرانخواهد گرفت و این حلقهای که جا افتاده است بعدا در هیچ مدرسهی حضوری با آجر و سیمان هم جبران نخواهد شد. چون نمیتوانیم چندمیلیون بچه را به خاطر اینکه ابزار هوشمند نداشتهاند مردود اعلام کنیم.
مدرسهساز عزیزم، امروز میتوانی با هزینه بسیار کمتر از ساخت یک مدرسه آجری و با سرعت بسیار بیشتر در هر خانه یک مدرسه بسازی.
مدرسهساز عزیزم
«تمام دلخوشی دنیای من این است که ندانی و دوستت بدارم.»
نویسنده: علیاکبر زینالعابدین
عضو پویش مدرسه برای همه