آتش جان معلم فداکار را گرفت

معلم فداکار در میان شعله های آتش

حسن امیدزاده، زاده سال 1333 در روستای بیجار سرشفت و از اهالی گیلان بود. وی در سال 58 با نهضت سوادآموزی همکاری می کرد و از سال 60 وارد آموزش و پرورش شد. وی در سال 76 در مدرسه خونین شهر آموزگار دانش آموزان کلاس پنجم بود. روز 17 بهمن ماه همان سال در هوای سرد و زمستانی روستای بیجار سر، بخاری کلاس آتش گرفت. حسن امیدزاده به همراه همکار خود وارد کلاس شد و برای نجات جان دانش آموزانی که در آتش گرفتار شده بودند تلاش کرد. آنها توانستند هر 30 دانش آموز را به بیرون از کلاس انتقال دهند.

آن روز حسن امیدزاده در دام آتش گرفتار شده بود و در دقایقی که دیگر به نجات وی از آتش امیدی نمی رفت، با آسیب و جراحات شدید سوختگی و نیمه جان بیرون آورده شد و به بیمارستان منتقل گردید. پس از چندماه بستری شدن و انجام 17 عمل جراحی در قسمت ها ی مختلف بدن به ویژه در ناحیه سر و صورت که دچار سوختگی شدید شده بود، به خانه بازگشت و تحت مراقبت های همسر دلسوزش قرار گرفت.

این معلم فداکار از سوی ریاست جمهور و وزیر آموزش و پرورش وقت “نشان لیاقت” دریافت کرد و چندی بعد با حضور در جمع فرهنگیان با مقام معظم رهبری که به گیلان سفر کرده بودند، دیدار کرد و از ایشان “نشان معلم فداکار” را دریافت نمود. دستور چاپ داستان این معلم فداکار نیز در کتاب فارسی سوم ابتدایی از سوی رهبری صادر شد. نام مدرسه محل خدمت او نیز به ” معلم ایثارگر حسن امیدزاده” تغییرنام یافت.

شرح واقعه از زبان حسن امیدزاده

در 18 بهمن ماه 76، ساعت 11 صبح، بر اثر وزش باد شدید و طوفانی بودن هوا، بخاری کلاس دوم آتش گرفت و منجر به آتش سوزی در کلاس شد. بر اثر داد و فریاد بچه ها متوجه موضوع شدم. بچه ها را یکی یکی به همراه یکی از همکاران از کلاس بیرون آوردم. در این مدت آتش کل فضای کلاس را در بر گرفته بود. وقتی خواستم از کلاس بیرون بیایم در بسته شد و  چون در دستگیره نداشت داخل آتش گیر افتادم.

زمان پرواز

در روز چهارشنبه 28تیرماه 91 پس از 15 سال تحمل رنج و درد فراوان، حسن امیدزاده در سن 58 سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد و برای همیشه در آرامگاهی در زادگاهش آرمید.

8 سال از عروج ملکوتی این معلم فداکار و 23 سال از واقعه آتش سوزی و مصدوم شدن وی می گذرد اما محال است کسی نام حسن امیدزاده را بشنود و یاد شهامت و جسوری او نکند.

  • البته اگر آن روز در آن هوای سرد زمستانی، بخاری مدرسه از ایمنی بالا برخوردار بود و آتش نمی گرفت،
  • اگر درِ کلاس دستگیره داشت،
  • و اگر امکانات و تجهیزات ضروری برای اطفای حریق در مدرسه به داد بچه ها و معلم ها می رسید و جان شان را نجات می داد،
  • و اگر سایر استانداردها رعایت می شد، امروز این معلم فداکار زنده بود و از دوران خوش بازنشستگی اش پس از یک عمر تلاش دلسوزانه برای کودکان این دیار، در کنار همسر و فرزندان و نوه هایش که حالا دیگر حسابی قد کشیده اند و به پدر بزرگ شان افتخار می کنند، لذت می برد.

یاد و خاطره این معلم ایثارگر تا ابد در دل ها باقی است….روح اش شاد

در پایان شعری را می خوانیم که در وصف شجاعت  این معلم فداکار سروده شده است:

روزی کلاسی بود

با کودکانی شاد

در قسمتی سرسبز

در یک ده آباد

آتش گرفت اما

روزی کلاس درس

افتاده در دل ها

از شعله آتش هایش ترس

آموزگار آمد

در حلقه های دود

آن بچه را برد

بیرون ز آتش زود

آموزگاری بود

مردی پر از احساس

مثل گل شب بو

مثل گل گیلاس

آتش گرفت اما

دست و سر و روی اش

هم گوش و هم چشم اش

هم مو هم ابروی اش

امروز او تنهاست

دردش نهان است او

آموزگاری خوب

یک قهرمان است او

نوشته های مرتبط