بعثت اندیشه و اخلاق
شخصیتی عمیق و معنوی که دستان خدا آن را پرورانده بود، خلوتش را با تفکر و عبادت، و جلوت و حضورش را با وصف امانت و دفاع از حقوق دیگران میگذراند و تا اواخر عمر به پیمانی که با برخی جوانمردان مکه در ایام جوانی برای دفاع از حقوق ستم دیدگان بسته بود، افتخار می کرد. سرمایه های اصیل او در دعوتش همین سوابق زیبا و پاک و بی آلایش اش بود، سرمایه هایی که قلوب بسیاری از مردمان را تسخیر می کرد و گرنه او نه ثروتی داشت و نه قدرتی.
پیامش را با واژگان «خواندن»، «علم» و «قلم» شروع کرد، آن هم در محیطی که انسان ها با این واژه ها اندک آشنا بودند و به قسمِ به قلم که نماد اندیشه بود تا آخر پایبند ماند. همه مرارت ها و تلخی ها را نه با درشت گویی و توهین، بلکه با مدارا و صبر که جلوه خرد و اندیشه ورزیش بود، پشت سر گذاشت. و آزادی اسرای جنگی را مشروط به آموزش سواد به مسلمانان کرد و قلم را مایه نجات جان دشمنان و ذهن و روان پیروان خویش ساخت.
تکلیفی فراتر از ظرفیت انسان ها به گردن شان ننهاد، اما چون در کتاب آسمانی نامش «مُذَکِّر» و یادآور بود و نام کتابش «ذکر» ، فطرت و درون انسان ها را یاد آور شد و ایشان را با دنیای درون شان آشنا کرد و آشتی داد. ظرفیت هایی را که غبار غفلت بر آن نشسته بود، زدود و آتشفشان درون شان را برافروخت.
تفکر و اندیشه را عبادت خواند و بیشترین عبادت ابوذر را صفت اندیشه ورزی او دانست. و به علی امر کرد، تو برای نزدیکی به خدا به انواع تفکر روی آور وقتی که خلایق با انواع کار نیک به سوی او تقرب میجویند. و هر آنچه مانع آزاد اندیشی انسان ها بود و غل و زنجیر فکر و خردورزی، از دست و پای شان زدود. در هر صفحه از آیاتی که بر مردمان خواند، رد پایی از تعقل و اندیشه و سیر در دنیای بیرون و درون به جا گذاشت. و با آنچه مانع شکوفایی استعداد آدمیان بود، صریح و بی پرده مخالفت می کرد.
چون ابراهیم پسر دلبندش فوت کرد، به هنگام مراسم دفن وی خورشید گرفت، تقارن این دو، مردمانی را به سخن آورد : “خورشید عزادار فرزند رسول خدا شد.” و او که پیام آوری دروغین و به دنبال تثبیت موقعیت خویش نبود، با ایشان همراهی نکرد و صحنه را به نفع متملقان و نادانان خالی و سکوت پیشه نکرد و چنین داد سخن داد : “ماه و خورشید برای خود قانونی دارند و مداری، و ارتباط بین کسوف و مرگ فرزندش را نفی کرد.”
به او که خود نماد انسانی کامل و عاقل ترین آنها بود و نبوت بدو ختم می شد، فرمان داده شده بود در امور عمومی و جاری جامعه خویش مشورت کند. در جنگ اُحد رای خویش را که بر ماندن در شهر و دفاع از مرزهای مدینه بود، به نفع رأی اکثریت کنار گذاشت و با لشکریان عازم منطقه احد شد. همان مشورت دهندگانی که تا رسیدن به منطقه نبرد یا از بین راه برگشتند، یا تنگه احد را خلاف امر او رها کردند و یا با شنیدن شایعه شهادتش، صحنه جنگ را خالی کردند و جنگ به شکست انجامید و دندان مبارکش شکست.
اما دعای مکرر او در نمازهایش که از خدا هدایت به صراط مستقیم را طلب میکرد او را ندا داد: “خداوند به سبب مهربانی و رحمتی که در تو نهاده با همین مشورت دهندگان نافرمان بُردار، نرم و عطوفی، تو اگر درشت گو و خشن بودی مردمان از اطرافت پراکنده میشدند، خطای ایشان را نادیده بگیر و رها کن، و برایشان از خداوند غفران بخواه، و البته با همین ها در امورشان مشورت کن.”
او دلسوز هدایت مردم بود و نگران کسادی بازار عبادت خدا و تنهایی او نبود، چه آنکه بارها با عبارات مختلف، آیات قرآن را بر مردمان خوانده بود که خدا بی نیاز از عبادت شماست و او غنی و شما محتاج و فقیر به درگاه او هستید. بعثت و کتاب و کعبه را در جهت هدایت انسان میدانست و همه آنها را وسیله های هدایت. نزدیک بود جان خویش را برای هدایت انسان ها از شدت شفقت از دست بدهد که با آیات الهی آرام می شد و خداوند غم را از درون او با بیان این که دل همه انسان ها در دستان اوست و بر امور خویش مسلط و غالب است و اگر بخواهد همه را مومن میکند، می زدود.
نگاه مجاهدان و رزمندگان و بازماندگان شهدا را به دنیای دیگری معطوف میکرد، و پاداش ایشان در آخرت را معیار سنجش ثواب دیگر کارهای خیر و امور نیک میدانست. و با فرهنگی که ساخته بود به محض آنکه اصحاب جنگ های بدر و احد در برابر فداکاری های شان امتیاز طلب می کردند، به سکوت وادارشان میکرد و گرامی ترین افراد را با تقواترین ترین ایشان میدانست.
مکه خانه اول او بود و اجدادش همگی کلید دار کعبه، و او برای حفظ جان خویش مجبور به ترک آن شده بود، مکه ای که با هجرت مسلمانان، مشرکین تمام اموال و مأواشان را مصادره کرده بودند، مکه ای که مأمن و پناهگاه دشمنان درجه اول او بود و همه جنگ ها از آن جا طراحی میشد، به هنگام فتح آن، خانه دشمن ترین هایش را خانه امن اعلام کرد و به فرماندهان فرمود جار زنند امروز روز رحمت و شفقت ورزی و گذشت است و حتی قاتلی را که با ناجوانمردی و استخدام و توطئه، حمزه را کشته بود و خونش هدر اعلام شده بود، عفو کرد.
روزهای واپسین عمر شریفش در حالیکه زیر بازوان او را گرفته بودند و انگشتان پایش به زمین کشیده می شد، در مسجد حاضر شد و از سختی مجازات و حق الناس در آخرت سخن راند و گفت: هر کس حقی از او به زور ستانده ام همین جا باز گیرد و قصاص کند که طاقت آن دنیا ندارم.